مشاهده گر باش

اولش ممکنه سخت باشه اما با تمرین هر عملی آسان تر می شه، خیلی وقت ها ما باید فقط مشاهده گر باشیم، بدون بروز احساسات، هیجانات، عکس العمل های لحظه ای.

اگر یک نفر شرح تجربه دزدی رو به تو داد لازم نیست، تو برای دوستانت این داستان رو بگی، یا اگر در طول روز یک اتفاق اعصاب خوردکنی برای تو افتاد لازم نیست به کسی بگی.

اگر در تاکسی نشستی و راننده محترم از قیمت ها شاکی بود، صرفا نباید تو همراهی کنی و تایید کنی، اگر برای دوستت خواستگار امد و اول از همه به تو خبر نداد لازم نیست از دستش ناراحت بشی و بهش تیکه بندازی. اگر در هنگام رانندگی در ترافیک ماشین پشت سری مدام چراغ داد نباید خشمگین بشی. اگر در یک گروه درسی کسی موافق نظر شما نبود یا ازت غلط املایی گرفت لازم نیست دنبال بهونه باشی که بعدا از خجالتش در بیایی.

اصطلاحا در خیلی از مواقع ما باید مشاهده گر باشیم تا ذهن آرامی داشته باشیم.

  • ۱۸ اسفند ۹۹

دیگرانی وجود ندارد

از صمیم قلب برای بقیه انسان ها چی طلب می کنی، در واقع باشنیدن اتفاق های خوب یا بدی که براشون می یوفته چه حسی پیدا میکنی، مثال از خودم می زنم تا واضح تر بشه. در اوایل سال که بورس خوب پیش می رفت و اتفاقات خوب می یوفتاد، من در برخورد با کسانی که در بورس سود می کردن، حس خوبی نداشتم مدام اون ها رو با پشیمانی و ضرر تصور می کردم، البته نه دانشی داشتم و نه خودم در بورس بودم ولی این حس من بود. در واقع این حس و فکر باعث می شد همچین شرایطی برای من یک روز پیش بیاد، و یا چند وقت پیش نزدیک یکی از همکارهای شغلیم (به تعبیری در گذشته رقیب شغلی) مغازه ای مشابه باز شد که باعث کسادی بازارش شد، یادمه با شنیدن این موضوع خوشحال شدم و خب چند وقت بعدش همچین اتفاقی برای منم افتاد.

من واقعی در اون زمان این آدم بودم، یک آدمی که برای دیگران بد می خواست و از بدبیاری های بقیه خوشحال می شدم، هرچند و تاکید می کنم هرچند در عمل هیچکاری نمی کردم.

  • ۱۸ اسفند ۹۹
follow , blog