سعادت

معمولا به دنبال راحت طلبی و راه نزدیک هستم به قولی شد شد نشد ولش کن ماهری هستم، اما هرازگاهی گیرم یه جاهایی گیر می کند و می شم نشد نشد ولش نکن و امروز از آخرین موردش نزدیک یک سال و پنج ماه می گذرد و بالاخره شد.

طبق معمول بعد کلی تلاش، شکست، احساس موفقیت، احساس شکست، افسردگی، خستگی و پذیرفتن شکست، با رها کردن چالش، پاسخ و راه حل کم کم پیدا شد و هی به خودم می گفتم عمرا اگر تصادفی به جواب ها نمی رسیدم نمی تونستم موفق شم و خب درستش هم همین بود.

نتیجه و حسم می گه به اون چیزی می خواستم رسیدم و پایدار هست و البته باز هم به این نتیجه رسیدم مهم هدف نیست مهم مسیر رسیدن به هدف هست. چالشی که در حال باز کردن گره هایش بودم ، شاه کلید خیلی از خواسته هام بود و شاید ترمز خیلی از خواسته هام.

حالا منتظر نشونه های حرکت بعدی هستم و شاید ادامه راه رو نباید تنها طی کنم.

  • ۸ خرداد ۰۰

بدون تعصب، بدون قضاوت

این روزها مثل یک ذکر مداوم کلمات بدون تعصب، بدون قضاوت رو می گم، وقتی قراره یک تغییر در رفتار داشته باشی، سخته، بیشتر این ذهن هست که در مقابل تغییر طفره می ره، واسه همین تبدیلش کردم به چیزی شبیه ذکر گفتن، این تکرار کردن ها باعث می شد زمانی که در موقعیتی قرارمی گرفتم که تضاد با هدفم داشت یادآواری بشه و بعد از یک مدت تبدیل به یک عادت بشه.

معمولا همیشه دو طرف، دو گروه، دو حزب، دو نظر و در کل دوگانگی وجود داره، شاید به این موضوع آگاه باشیم و شاید آگاه نباشیم و ندونسته به یکی از این دوگانگی تمایل داشته باشیم و این شروع تعصب، قضاوت و خیلی چیزهای بدتر باشه، از ساده ترین چیزها مثل دو نوع پیتزا گرفته تا پیچیده ترین مثال ها مثل نظرات سیاسی، سبک زندگی، دین و...

و خب از آنجا که من دنبال ذهن آرام هستم، باچنین تغییری بیشتر به یک مشاهده گر تبدیل شدم.

  • ۲۰ فروردين ۰۰

من دوست داشتنی

این روزها می شه گفت حالم خوب است، برای اولین بار عاشق شدم، عاشق انسان های دوروبرم در واقع خودم! همه چیز بیشتر از قبل با من هماهنگ شدن.

بی قیدو بند شده ام، فقط چشمانم و قلبم کار می کند، همه چیز را رها کردم، فقط حرکت می کنم بدون برنامه، کلید تمام این اتفاقات صلح کردن با خودم هست.

  • ۱۴ فروردين ۰۰

موهبت سنگ بزرگ

در این سالی که گذشت، ارتباطم با تمام دوستانم به طرح های مختلف قطع شد، البته هر از گاهی بین این که به نفع ام شد و یا زیاده روی بود تردید دارم، هرچه بود باعث شد به خیلی از نگرش های که دیگران کم اهمیت می دونند، علاقه مند شم.

فکر می کنم همه ما انسان ها یک سنگ بزرگ داریم که یک روزی به سرمان قراره بخورد شاید در 14 سالگی شاید 27 سالگی شاید 56 سالگی و شاید اگر تناسخی وجود داشت در زندگی های بعدی تا آن را تجربه کنیم تا ازش آگاه بشیم.

موهبت این سنگ بزرگ این است، که به این نتیجه برسیم، من و دیگران یکی هستیم، چیزی که برای خودم نمی خوام برای دیگران هم نخوام، بعد از قبول کردن این موضوع و انجام دادنش صاحب آرامش فوق العاده ای می شیم. یکم شعارگونست باید تجربه کرد.

  • ۱۰ فروردين ۰۰
follow , blog